در وفا داری نکردی آنچه می گفتی تو نیز


تا به نوک ناوک هجران دلم سفتی تو نیز

یاد می دار که: در خوبی چو دوران تو بود


همچو دوران با من مسکین برآشفتی تو نیز

چون دل ما از دو گیتی روی در روی تو کرد


پشت بر کردی و از ما روی بنهفتی تو نیز

در چنین وقتی که شد بیدار هر جا فتنه ای


اعتمادم بر تو بود، ای بخت، چون خفتی تو نیز؟

ای که می گویی ز خوبان جهان طاقم به مهر


این کجا گویم که: با بدخواه ما جفتی تو نیز؟

می کنی دعوی که: در باغ لطافت گل منم


راست می گویی، ولی بی خار نشکفتی تو نیز

چون به کین اوحدی دیدی که دشمن چیره شد


خانهٔ دل را ز مهر او فرو رفتی تو نیز